سروده ای در وصف سوره عصر
دبیر همایش سوره مبارکه عصر: عصر روز قبل از همایش با یکی از اقواممان برای کلاس آقای رحیمی در مدرسه اهل بیت بودیم. همین طور که در حال انجام هماهنگی های همایش بودم، از ایشان که همسرشان شاعر هستند، خواستم که از همسرشان (آقای علیرضا قنبری) بخواهند برایمان شعری بگویند. با اعلام موافقت ایشان، خانم فردوسی چند دقیقه ای سوره عصر را برای آقای قنبری توضیح دادند و با این که زمان کمی داشتیم، ایشان لطف کردند و پذیرفتند که با مضامین سوره عصر و خطاب به امام عصر (عجل الله) شعری بسرایند.
در کمال تعجب ما این شعر زیبا زودتر از زمان مقرر به دست ما رسید.
شعر همایش سوره عصر- علیرضا قنبری
ما قایقِ تن خسته توفان زده ایم…………………………….حرف از سفرعشق فراوان زده ایم
تردید نداریم که ساحل دور است…………………………….تردید نداریم که خسران زده ایم
خسران زده ایم و هم چنان می مانیم………………………………ما خاک کویر و تشنه بارانیم
هر چند که در حسرتِ سودیم همه……………………..ما هر چه که هستیم زیان کارانیم
هر چند که پای دلمان بی تاب است……………….آن دل که به مقصد برسد نایاب است
ای رود! تو باید که به دریا برسی……………………..رودی که به دریا نرسد مرداب است
وقتی که دلی مثل بیابان داریم………………………….وقتی که به لب دعای باران داریم
یک راه فقط تا به اجابت مانده است……………….ایمان، و عمل به آن چه ایمان داریم
او شاعرِ شعرِ لحظه دیدار است………………….او «گلشن راز» و «مخزن الاسرار» است
سوگند به عصر، می رسد روزی او………………مردی که خودش «عصاره اعصار» است
هر چند که از معرکه دوری بکند……………………..«انسان» شده با «زیان» عبوری بکند
جز آن که فقط در پی «حق» باشد و بس…………جز آن که سفارش به «صبوری»بکند